دی ۱۴، ۱۳۸۹

هوا را ترافیک گناه است که آلوده می کند...

تا حال آسمان را این گونه ندیده بودم: آسمان در آستان مظلومیت! پر گریه باشی  و تبسم کنی! بغض ات امان ندهد و پنهانش کنی! سیه پوش باشی و آبی نشان شوی! شب تاریک بخواهی بهر عبادت و مجبوری روز شوی از روی عادت! خسته باشی از زمین و مجبوری ادامه دهی با زمان.... من می دانم ! تو زمین را با حضور او می خواهی و زمان را با ظهور او تنظیم کرده ای! تو ساعتت به وقت ظهور تنظیم است نه گرینویچ! تو هنوز هم اهل «ندبه»ای نه «صبح جمعه»! و «صبح جمعه» برنامه رادیویی جمهوری اسلامی ایران! است که خواسته یا ناخواسته دارد ساعت ظهور را به جلو  می اندازد. و می خواهد بفروشد «دعای سحرانه» را به «ندای ترانه» و «لالایی» می خواند برای مدعیان انتظار ! و همین فرداهاست که  از دست آقای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران! جایزه بگیرد و شاید هفته دیگر هم به اسم جذب حداکثری! به حمیرا! ببخشید جناب حمیرا هم جایزه دادیم بابت «علی ای همای رحمتش»!!... عجب همتی مضاعف کرده ایم در جذب حداکثری!
ای آسمان!! تو حقّت این نیست!! همه تو را «ساکت» می پندارند ولی تو «ساکت» نیستی. تو «ناطق» تر از ناطقی... تو با ما حرف می زنی با باریدن و نباریدن، با تابیدن و نتابیدن، با رعد و با برق، با طلوع و با غروب و اگر اینگونه نیست، چرا که همیشه خدا، غروبهای جمعه دلگیر می شوی. گاهی هم که ساکت می شوی، سکوت تو علامت رضایت نیست علامت شکایت است! تو خوب بازیگری هستی برای کارگردانی چون خدا! ولی مگر می شود «شاکردوست» را رها کرد و آمد پیش تو «دوست»؟!  مگر می شود  توی« نالان» را ترجیح داد بر «رادان»؟!      حیف که مخاطبت گروه زمین و زمینیان است! تو  خسته ای از زمین و زمینیان! و « زمین» از آن روزی که امامش را تنها دید و « زمینیان» را  بدها، و آنها را در خود گنجاند ، «تو» شرمنده شدی که زمین  همسایه دیوار به دیوار  تو است... تو خسته ای از آدم!! و شاید  کم کم داری به شیطان حق می دهی که چرا سجده نکرد !!
حق داری ای آسمان! نباری بر ما! حق ما همین هوای آلوده است! دروغکی گناه را گردن کارخانه ها و ماشین ها نیاندازیم! گناه، گناه من وتوست! «آلوده؟» هوای من وتوست. هوا را بنزین مدین ایران آلوده نمی کند، گناه مدین ایران است که پدر هوا را در آورده است! آمار صنعت گناه، چه وارداتی و چه صادراتی دارد روز به روز بالا می رود ! هوا را دود بیمار گناه آلوده می کند نه دود زغال سیاه. دود سیگار  بهانه است. بگذار برایت از حاج حسین بگویم که سیگاری است ولی  دود سیگارش هوا را آلوده نمی کند و  با آسمان رفاقتی دارد جندین ساله! او بهمن می کشد ولی هوا را آلوده نمی کند. او به فکر رفتن است نه بهمن! و « بهمن» ماهی است که دوستان حاج حسین پر کشیدند عند ربهم و او مانده از قافله. به من می گفت: هوا را ترافیک گناه است که آلوده می کند. ما که گناه را ترک نمی کنیم حداقل گناه را زوج و فردش کنیم... خدا می داند که اگر این آسمانی ها نبودند آسمان چه می کرد با ما زمینی ها!! ! او درگیر لحظه دیدار است نه بسته سیگار! او خمار است خمار یار! و هر جمعه ندبه اش را با آسمان می خواند و  جواب «أین بقیه الله» را خوب می داند....
حق داری ای آسمان! نباری بر ما! ولی اندکی گریه کن! به فکر طعنه ها نباش! اندکی گریه کن! به فکر خنده ها نباش! تو که می بینی زمین چقدر چرکین است! پس ببار و پاکش کن! با اینکه می دانم دلت نمی خواهد به زمینینان نزدیک شوی که تو ماها را در آینه کربلا خوب شناختی؟؟!!!